جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قاص: (تعداد کل: 16)
قاص
[قاص ص] (ع ص) قصه گو. داستان سرا. داستان گو. قصه خوان. (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات). قصه کننده. (مهذب الاسماء). وانمودکنندهء احوال. (ناظم الاطباء). || بر پی کسی آینده و خبر دهنده. (فرهنگ نظام). (غیاث اللغات). || واعظ. (آنندراج).
قاص
[قاص ص] (ع ص) نسبت است به قص و موعظه و جماعتی به این عنوان مشهورند. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) ابوابراهیم بن ابوسلیمان. وی از یعقوب بن مجاهد ابی حرزه روایت دارد و عبدالعزیزبن عبدالله اوسی از او روایت کند. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) ابواحمد زبیری مطیع. یحیی بن معین گوید: وی داستانگو بوده است. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) احمدبن حسن بن عمران، مکنی به ابوبکر. داستانگوی و از مردم بغداد است. وی از احمدبن منصور رمادی و محمد بن اسحاق صیانی روایت دارد و احمدبن فرح بن حجاج از او روایت کند. شلاج گوید که به سال 334 ه . ق. از وی روایت شنیده...
قاص
[قاص ص] (اِخ) احمدبن ابی احمد، مکنی به ابوالعباس طبری و ملقب به الامام القاص. پیشوای مردم زمان خود و دارای تألیفات در فقه و فرائض و ادبیات بود. وی فقه را نزد ابوالعباس بن سریح آموخت و در آن علم به مرتبه ای بلند رسید. گروهی شاگرد او بوده...
قاص
[قاص ص] (اِخ) بغدادی عبدوس بن محمد. داستانگوی بغداد است. وی به مصر وارد شد و در آنجا به داستانگوئی و ذکر احادیث پرداخت و در جمادی الاولی سال 252 یا 253 ه . ق. وفات یافت. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) بغدادی. محمد بن عباس بن حسین، مکنی به ابوبکر. ابوبکر حافظ خطیب در تاریخ خود از او یاد کرده و چنین آرد: وی شیخ فقیر و مستمندی بود که در جامع منصور در بغداد و در راهها و بازارها داستانسرائی میکرد. از وی شنیدم که میگفت: حدثنا...
قاص
[قاص ص] (اِخ) قرطبی. محمد بن کعب بن سلیم قرطبی، مکنی به ابوحمزه. وی از زیدبن ارقم روایت دارد. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) کرمانی. عبدالرحمن بن ابراهیم. وی ساکن کرمان بود، سپس به بصره رفت. او از علاءبن عبدالرحمان روایت کند. عدالت وی ثابت نیست و احادیثی که فقط از او روایت شده باشد مورد قبول و اعتماد نیست. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) کوفی. عمر بن ذر ذهبی. داستانگوی مردم کوفه است. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) کوفی. محمد بن عبدالرحمن قرشی کوفی، مکنی به ابوعمرو. وی از پدرش و عکرمه روایت کند و سلیمان تیمی و ثوری و شریک و ابومعاویه ضریر و فرزند فرزندش اسباط از او روایت دارند. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) مدنی. عطاربن یسار. داستانگوی مردم مدینه است. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) مدنی محمد بن قیس. قاص (داستانسرای) عمر بن عبدالعزیز است. وی در مدینه داستانسرائی میکرد. از ابوهریره و جابر به طرز مرسل و ابوسلمه بن عبدالرحمن و ابوصرمه و عمر بن عبدالعزیز روایت کند، و از وی سلیمان نمی و لیث بن سعد و محمد بن اسحاق...
قاص
[قاص ص] (اِخ) مدنی. یعقوب بن مجاهد مدنی محرومی، مکنی به ابویوسف و ملقب به ابوحرزه. وی از عباده بن ولید و محمد بن کعب و قاسم بن محمد روایت کند و حاتم بن اسماعیل و یحیی بن ایوب و یحیی بن سعید از او روایت دارند. (الانساب سمعانی).
قاص
[قاص ص] (اِخ) مکی. سعیدبن حسان. داستانگوی مردم مکه است. وی از عروه بن عیاض از جابر روایت کند، و سفین بن عیینه از او روایت دارد. (الانساب سمعانی).