جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فیش: (تعداد کل: 2)
فیش
(فرانسوی، اِ)(1) کاغذ یا مقوایی که مطلبی روی آن یادداشت شود تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. معمو فیشها را به ترتیب الفبائی تنظیم کنند و در جعبه های مخصوص (فیشیه) جا دهند. برگه. وریقه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فیشیه شود.
(1) - Fiche.
(1) - Fiche.
فیش
[فَ] (ع اِ) سر نره. (منتهی الارب). رجوع به فَیْشَله شود. || (مص) برجهیدن نر بر ماده و برآمدن بر آن. (منتهی الارب). || افتخار کردن و بزرگ منشی نمودن و پنداشتن در خود چیزی که ندارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).