جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فضه: (تعداد کل: 3)
فضه
[فِضْ ضَ] (ع اِ) سیم. ج، فضض. (منتهی الارب). عنصر معروف سپیدی است که نزدیکترین فلزات به طلاست و از آن انواع سکه و زیورها و ظروف سازند. (از اقرب الموارد). رجوع به نقره شود. || زمین سنگلاخ سوختهء بلند. (منتهی الارب). ج، فضض، فضاض. (از اقرب الموارد). || حقوقی...
فضه
[فَضْ ضَ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوختهء بلند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).