جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فسونگر: (تعداد کل: 1)
فسونگر
[فُ گَ] (ص مرکب) فسون خوان. فسون ساز. آنکه جادو و نیرنگ کند :
فسونگر چو بر تیغ بالا رسید
ز دیبا یکی پر بیرون کشید.فردوسی.
فسونگر به گفتار نیکو همی
برون آرد از دردمندان سقم.ناصرخسرو.
ترا سیمرغ و تیر گز نباید
نه رخش و جادوی زال فسونگر.ازرقی.
سرگشته کرد چرخم چون چرخ بادریسه
فریاد از این فسونگر،...
فسونگر چو بر تیغ بالا رسید
ز دیبا یکی پر بیرون کشید.فردوسی.
فسونگر به گفتار نیکو همی
برون آرد از دردمندان سقم.ناصرخسرو.
ترا سیمرغ و تیر گز نباید
نه رخش و جادوی زال فسونگر.ازرقی.
سرگشته کرد چرخم چون چرخ بادریسه
فریاد از این فسونگر،...