جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فرمان روا: (تعداد کل: 1)
فرمان روا
[فَ ما رَ] (ص مرکب) کنایت از پادشاه نافذالامر باشد. (برهان). پادشاهی که حکم و فرمانش رایج باشد. (ناظم الاطباء) :
برهمن بدو گفت کای پادشا
جهاندار دانا و فرمان روا.فردوسی.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمان روا.فردوسی.
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
به زیر آمد آن مرغ فرمان روا.
فردوسی...
برهمن بدو گفت کای پادشا
جهاندار دانا و فرمان روا.فردوسی.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمان روا.فردوسی.
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
به زیر آمد آن مرغ فرمان روا.
فردوسی...