جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فرغول: (تعداد کل: 2)
فرغول
[فَ] (اِ) غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. (برهان). تأخیر. مطل. (یادداشت به خط مؤلف). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. (اسدی) :
که فرغول پدید آید آن روز
که بر تخته تو را تیره شود نام.
رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی).
به هر کار بیدار و...
که فرغول پدید آید آن روز
که بر تخته تو را تیره شود نام.
رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی).
به هر کار بیدار و...
فرغول
[فَ] (اِخ) از قرای دهستان است. (معجم البلدان) (سمعانی). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمهء فارسی ص 127).