جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فراخی: (تعداد کل: 1)
فراخی
[فَ] (حامص) گشادگی. پهنا. فراخا. فراخنا :
سرایی بر سپهرش سرفرازی
دو میدانش فراخی و درازی.نظامی.
|| فراوانی. وفور. خصب. رفاه. وسعت. ضد قحط و تنگی. (یادداشت بخط مؤلف) : فراخی که از تنگی آمد پدید
جهان آفرین داشت آن را کلید.فردوسی.
آن قحط برخاست و فراخی پدید آمد. (قصص الانبیاء ص130). خدای عزوجل رحمت...
سرایی بر سپهرش سرفرازی
دو میدانش فراخی و درازی.نظامی.
|| فراوانی. وفور. خصب. رفاه. وسعت. ضد قحط و تنگی. (یادداشت بخط مؤلف) : فراخی که از تنگی آمد پدید
جهان آفرین داشت آن را کلید.فردوسی.
آن قحط برخاست و فراخی پدید آمد. (قصص الانبیاء ص130). خدای عزوجل رحمت...