جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه فراخ: (تعداد کل: 3)

فراخ

[فَ] (ص) گشاد. (برهان). واسع. مقابل تنگ. (یادداشت بخط مؤلف). باز :خدیجه دست فراخ کرد و بسیار ببخشید. (ترجمهء تاریخ بلعمی).
به گور تنگ سپارد تو را دهان فراخ
اگرْت مملکت از حد روم تا خزر است.(1)
کسائی مروزی.
بدیدم به زیر کلاهش فراخ
دهانی و زیر دهان خنجری.منوچهری.
تا پای نهند بر سر حران
با کون...

فراخ

[فِ] (ع اِ) جِ فَرْخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بچه های طیور است. (از فهرست مخزن الادویه). رجوع به فَرْخ شود.

فراخ

[فِ] (اِخ) یا ذات الفراخ. جایی است در حجاز در دیار بنی ثعلبه بن سعد. (معجم البلدان).
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.