جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فاصل: (تعداد کل: 1)
فاصل
[صِ] (ع ص) جداکننده :
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل.سعدی.
جداکنندهء حق از باطل. (یادداشت بخط مؤلف). فصیل. || قاطع.
-حکم فاصل؛ حکم قاطع. (یادداشت بخط مؤلف). حکم نافذ و روان. (منتهی الارب). ماضی. (اقرب الموارد).
-حد فاصل؛ آنچه میان دو چیز فاصله باشد....
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل.سعدی.
جداکنندهء حق از باطل. (یادداشت بخط مؤلف). فصیل. || قاطع.
-حکم فاصل؛ حکم قاطع. (یادداشت بخط مؤلف). حکم نافذ و روان. (منتهی الارب). ماضی. (اقرب الموارد).
-حد فاصل؛ آنچه میان دو چیز فاصله باشد....