جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فاش: (تعداد کل: 3)
فاش
(از ع، ص) آشکارا و ظاهر. (آنندراج) (غیاث). مخفف فاشی، اسم فاعل از ریشهء فشو است که لام الفعل آن در حالت نکره حذف میشود، و در زبان فارسی از دیرباز این کلمه و کلمهء صاف بجای فاشی و صافی بکار میرفته است. مؤنث فاش، فاشیه است. رجوع به اقرب...
فاش
(ص) پراگنده. مبدل پاش است. (آنندراج). صاحب صحاح الفرس کلمه را فارسی دانسته و چنین مینویسد: پراکنده شده و آشکاره شده باشد. (یادداشت بخط مؤلف) :
چو در کابل این داستان فاش گشت
سر مرزبان پر ز پرخاش گشت.فردوسی.
این حدیث به نیشابور فاش شد. (تاریخ بیهقی).
چو در کابل این داستان فاش گشت
سر مرزبان پر ز پرخاش گشت.فردوسی.
این حدیث به نیشابور فاش شد. (تاریخ بیهقی).
فاش
(اِخ) رودی است در ایالت کرمان که اراضی ناحیهء جبال بارز را مشروب میکند.