جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غزیه: (تعداد کل: 11)
غزیه
[غَ زی یَ] (اِخ) قبیله ای است. (منتهی الارب). بنوغزیه قبیله ای است از طیی و همچنین از هوازن، و از ایشان است دریدبن الصمه و همو گوید:
و هل انا الاّ من غزیه ان غوت
غویت و ان ترشد غزیه ارشد.
(از تاج العروس ذیل غزا).
رجوع به غزیه بن جشم شود.
و هل انا الاّ من غزیه ان غوت
غویت و ان ترشد غزیه ارشد.
(از تاج العروس ذیل غزا).
رجوع به غزیه بن جشم شود.
غزیه
[غُ زَیْ یَ](1) (اِخ) جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیه نامند. (از معجم البلدان).
(1) - به فتح غین و کسر زاء نیز آمده است و بعضی غریه به راء مهمله آورده اند. (از معجم البلدان).
(1) - به فتح غین و کسر زاء نیز آمده است و بعضی غریه به راء مهمله آورده اند. (از معجم البلدان).
غزیه
[غُ زَیْ یَ] (اِخ) (ابن...) یکی از شعرای هذیل. (از تاج العروس).
غزیه
[غَ زی یَ] (اِخ) ابن جشم بن معاویه. یکی از اجداد جاهلی است، از هوازن از عدنانیه. منازل پسران وی در سروات تهامه و نجد قرار دارد. دریدبن صمه از آنان است. (از اعلام زرکلی ج2 ص760).
غزیه
[غَ زی یَ] (اِخ) ابن حارث اسلمی، از صحابه است و در نسب وی اختلاف کرده اند. بعضی گفته اند انصاری مازنی است و بعضی برآنند که اسلمی است و گروهی او را خزاعی میدانند و شاید از خزاعه باشد. عبدالله بن رافع مولی ام سلمه از او روایت کند....
غزیه
[غَ زی یَ] (اِخ) ابن سواد. صاحب «الاصابه» (ج 5 ص198) گوید: در حاشیهء الاستیعاب در باب غزیه، ترجمهء غزیه بن سواد آمده است ولی این مقلوب است و این شخص سوادبن غزیه میباشد. رجوع به سواد شود.
غزیه
[غَ زی یَ] (اِخ) ابن عمروبن عطیه بن خنساءبن مبذول بن عمروبن مازن(1) ابن نجار انصاری مازنی(2). وی در جنگ احد همراه رسول خدا جنگ کرد. (از الاستیعاب ص516). رجوع به امتاع الاسماع ص148 و الاصابه جزء 5 ص189 و العقد الفرید چ قاهره 1359ه . ق. ج 3 ص329...
غزیه
[غَ زی یَ] (اِخ) (ابو...) انصاری. وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. (از تاج العروس ذیل غزا). رجوع به ابوغزیه شود.
غزیه
[غُ زَیْ یَ] (اِخ) بنت حارث، مادر قدامه بن مظعون و برادران او. (از تاج العروس ذیل غزا).
غزیه
[غُ زَیْ یَ] (اِخ) بنت دودان، مکنی به ام شریک، از بنی صعصعه بن عامر. همین زن بود که نفس خود را بر پیغامبر (ص) هبه کرد، و گویند اسم او غزیله بود. (از تاج العروس).
غزیه
[غُزْ زی یَ] (اِخ) قبیله ای از ترکان. ترکان غز. رجوع به غز و نخبه الدهر دمشقی ص263 شود.