جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه علامه: (تعداد کل: 13)
علامه
[عَ مَ] (ع اِ) رجوع به علامت شود.
علامه
[عُلْ لا مَ] (ع اِ) آنچه بدان بر چیزی راه یابند و بر آن استدلال کنند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علامه
[عَلْ لا مَ / مِ] (از ع، ص) نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث) (منتهی الارب). و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد :دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت، عاقبه الامر...
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) ابن اثیر. مبارک بن ابی کرم جزری. رجوع به ابن اثیر و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج5 ص243، کشف الظنون، روضات الجنات ص685، تاریخ ابن خلکان ج2 ص12، معجم الادباء ج17 ص71، قاموس الاعلام ج1 ص599.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) ابن جماعهء شافعی، محمد بن ابی بکر. رجوع به ابن جماعه و ریحانه الادب ج5 ص290، هدیه الاحباب ص42، روضات الجنات ص748 شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) ابن حاجب عثمان بن عمر. رجوع به ابن حاجب و ریحانه الادب ج5 ص 302، روضات الجنات ص468، تاریخ ابن خلکان ج1 ص340، هدیه الاحباب ص45، لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت ج1 ص31، قاموس الاعلام ج1 ص616 شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) ابن هشام، عبدالله بن یوسف. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج6 ص199، کشف الظنون، روضات الجنات ص455، الدرر الکامنه ج2 ص308، هدیه الاحباب ص95، قاموس الاعلام ج1 ص679 شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) ابن هشام، محمد بن یحیی. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج6 ص203، کشف الظنون، روضات الجنات ص727 شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) احمدبن حسین، بدیع الزمان همدانی. رجوع به احمد (ابن حسین بن یحیی) شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) احمدبن عمر بن محمد زبیدی. رجوع به علامهء زبیدی شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) احمدبن کمال پاشا. رجوع به احمد... شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) حسن بن یوسف. رجوع به علامه حلی شود.
علامه
[عَلْ لا مَ] (اِخ) تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 ه . ق.). او راست: الطرق السنیه فی الاَلات الروحانیه. (کشف الظنون).