جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عقیله: (تعداد کل: 8)
عقیله
[عَ لَ] (ع ص) مونث عَقیل. رجوع به عقیل شود. || زن کریمهء مخدرهء گرامی قبیله. (منتهی الارب). کریمهء مخدره. (اقرب الموارد) : در عهد ایلک خان عقیله ای از مخدرات اولاد او از بهر امیر جلیل ابوسعید مسعود نامزد کرده بود. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 395). || مهتر قوم....
عقیله
[عَ لَ] (اِخ) از موالی بنی فزاره. از زنان محدث بود. عقیله از سلامه دختر حر روایت دارد. و طلحه ام غراب از او روایت کرده است. (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایه الارب).
عقیله
[عَ لَ] (اِخ) از زنان مغنی و آوازه خوان بود. وی معاصر معبد، مغنی مشهور بوده است. (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایه الارب).
عقیله
[عَ لَ] (اِخ) دختر اسمربن مضرس. از زنان محدث بود و حدیث را از پدرش روایت کرده است و دخترش سویده دختر جابر، از او روایت دارد. (از اعلام النساء به نقل از تهذیب التهذیب).
عقیله
[عَ لَ] (اِخ) دختر ضحاک بن عمروبن محرق بن منذربن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمروبن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج3 و الاغانی شود.
عقیله
[عَ لَ] (اِخ) دختر عبیدبن حارث عتواریه؛ از زنان مهاجر بود که با پیامبر اسلام (ص) بیعت کرد. و دخترش حجه دختر قریط، از او روایت دارد. (از اعلام النساء از الاستیعاب).
عقیله
[عَ لَ] (اِخ) دختر عقیل بن ابی طالب. از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزه و احوص داستانی است. و نیز اشعاری در مرثیهء شهیدان کربلا دارد. و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج3...