جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عزم: (تعداد کل: 7)
عزم
[عَ] (ع مص) آهنگ نمودن بر کاری و دل نهادن و کوشش کردن. (از منتهی الارب). دل به کاری نهادن. (دهار) (زمخشری) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی): عزم الامر و عزم علی الامر؛ دل خود را بر انجام آن کار بست و تصمیم بر آن گرفت و آن...
عزم
[عَ] (ع اِ) قصد و آهنگ. (منتهی الارب). اراده. (غیاث اللغات). نیت. (نصاب). اراده و قصد و آهنگ و هنگ. (ناظم الاطباء). ارادهء پیشین است برای واداشتن نفس بر انجام دادن کاری که در نظر گرفته شده است، لذا آن برای خداوند جایز نباشد. و گویند عزم و نیت، در...
عزم
[عَ زَ] (ع ص) مردم استوار در دوستی و صحیح و ثابت در آن. (منتهی الارب). ج، عَزَمه. (ناظم الاطباء). رجوع به عزمه شود.
عزم
[عِ] (ع اِ) ام العزم؛ کون و اِست. (ناظم الاطباء). اِست. (اقرب الموارد). عزمه. ام عزمه. و رجوع به عزمه و ام عزمه شود.
عزم
[عُ] (ع مص) عَزم (در تمام معانی). رجوع به عَزم شود.
عزم
[عُ زَ] (ع اِ) جِ عُزمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزمه شود.
عزم
[عُ زُ] (ع اِ) جِ عَزم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عَزم شود.