جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عریض: (تعداد کل: 5)
عریض
[عَ] (ع ص) پهناور. (منتهی الارب). خلاف طویل. (از اقرب الموارد). باپهنا. دارای عرض زیاد. پهن. پهناور. (فرهنگ فارسی معین). عُراض. (اقرب الموارد). و رجوع به عُراض شود. ج، عِراض. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : به تخته های عریض ترتیب داده و به علاقات محکم کرده. (ترجمهء تاریخ یمینی ص...
عریض
[عَ] (اِخ) تپه ای است بسوی نیر بنی غاضره. و گویند کوهی است. و گویند نام یک وادی است. و گویند جایگاهی است در نجد. (از معجم البلدان).
عریض
[عَ رِیْ یِ] (اِخ) دهی از دهستان میربچهء بخش رامهرمز شهرستان اهواز. سکنهء آن 110 تن. آب آن از رودخانهء گوپال. محصول آن غلات، برنج، کنجد و بزرک است. ساکنان این ده از طایفهء زبید هستند و آن را «بنه زبید» هم نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
عریض
[عِرْ ری] (ع ص) کسی که شر و فساد پیش آرد مردم را، و آنکه کار بی فایده کند و در پی باطل رود. (منتهی الارب). آنکه برای مردم شر پیش آورد. (از اقرب الموارد).