جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عروس: (تعداد کل: 5)
عروس
[عَ] (ع ص، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست. (آنندراج) (غیاث اللغات). مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (ناظم الاطباء). مرد و زن مادام که در اِعراس و...
عروس
[عَ] (اِخ) نام منجنیقی بود از آن حجاج بن یوسف، که پانصد مرد آن را می گرداندند. و محمد بن قاسم به سال 89 ه . ق. آن را برای جنگ با پادشاه هند فرستاد و یکی از اصنام هندیان را بوسیلهء آن ویران ساخت. (از تمدن اسلام جرجی زیدان...
عروس
[عَ] (اِخ) (تیم ...) نام تیمی بوده است ظاهراً به بخارا. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
دریغ تیم عروس و دریغ تیم ملک
که این و آن سفط جبه بود و دستارم.
سوزنی.
دریغ تیم عروس و دریغ تیم ملک
که این و آن سفط جبه بود و دستارم.
سوزنی.
عروس
[عَ] (اِخ) قلعه ای است به یمن. (از منتهی الارب). از قلعه ها و حصون بحار است در یمن. (از معجم البلدان).
عروس
[عَ] (اِخ) (وادی ال ...) موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب).