جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عرقه: (تعداد کل: 9)
عرقه
[عَ قَ] (ع اِ) راه در کوه. (منتهی الارب). راهها در کوهها. (از اقرب الموارد).
عرقه
[عَ قَ] (اِخ) از نواحی روم است و سیف الدوله با مردم آنجا جنگیده است. و نام آن به همین صورت در شعر ابوفراس آمده است. (از معجم البلدان). و ظاهراً همان عِرقه است. رجوع به عِرقه شود.
عرقه
[عَ رَ قَ] (ع اِ) چوب میان دو ساق دیوار در پهن نهاده. (منتهی الارب). چوبی که در میان دو ساق دیوار در پهنا نهاده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یک رسته از خشت و بنا. (منتهی الارب). یک صف و ردیف از خشت و آجر و سنگ...
عرقه
[عَ رِ قَ / عَ رَ قَ] (اِخ) نام مادر حبان است و حبان کسی است که در روز خندق بر سعدبن معاذ رضی الله عنه تیر انداخت، «عرقه» لقب مادر اوست که قلابه نام داشت. (از منتهی الارب).
عرقه
[عِ رِ قَ] (اِخ) از قری و دههای یمامه است، در جنگ مسیلمه، در صلح خالدبن ولید داخل نشد. (از معجم البلدان).
عرقه
[عِ قَ] (ع اِ) بن و بیخ. یا اصل مال. یا بیخ درخت که از آن بیخهای دیگر برآید. (منتهی الارب). اصل، و گویند اصل مال، و گویند ریشهء درخت که ریشه های دیگر از آن منشعب میشود. (از اقرب الموارد). ج، عِرقات و عِرَق. (اقرب الموارد). عرقاه. رجوع به...
عرقه
[عِ قَ] (اِخ) شهری است در چهارفرسخی مشرق طرابلس، و آن آخرین شهر از اعمال دمشق باشد. شهری است در دامنهء کوه و با دریا در حدود یک میل فاصله دارد. و بر کوه آن قلعه ای است از آن همین شهر. و گویند آن شهری است از عواصم مابین...
عرقه
[عُ رَ قَ] (ع ص) مرد بسیارخوی. (منتهی الارب). بسیارعرق. (از اقرب الموارد). عُرَق. رجوع به عُرَق شود.
عرقه
[عَ قَ / قِ] (ص) در اصطلاح عامهء مردم، آدم ناقلا و بدجنس و زرنگ. (فرهنگ لغات عامیانه). ارقه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارقه شود.