جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عبدالله: (تعداد کل: 251)
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 42هزارگزی جنوب باختر نیر و 33هزارگزی جنوب خاوری راه فرعی نیر به ابرقو. ناحیه ای است کوهستانی هوای آن معتدل است و 514 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش: غلات، ذرت،...
عبدالله
[عَ دُلْ لا] (اِخ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 39هزارگزی شمال باختری درمیان و 5هزارگزی شمال شوسهء عمومی بیرجند به شاه رخت. ناحیه ای است واقع در دامنه، معتدل و 14 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات است....
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن اباض المقاعسی المری التمیمی. از بنی مره بن عبیدبن مقاعس و رئیس فرقهء اباضیه و معاصر معاویه بود. و تا اواخر خلافت عبدالملک بن مروان میزیست. شماخی او را از تابعیان داند و گوید: وی عبدالملک بن مروان را اندرز میداد. در مورد تاریخ تولد...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد الاغلبی التیمی. وی امیر تونس و قیروان و مردی ادیب، شجاع و عاقل بود. پس از مرگ پدر امارت یافت و به سال 290 ه . ق. به تدبیر فرزندش زیاده الله بدست سه تن از صقالبه به قتل رسید. (از الاعلام...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم بن اغلب التمیمی. امیر افریقا و از اغالبه بود. امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس میخواندند. و به سال 196 ه . ق. پس از پدر امارت یافت و در عهد وی در قیروان و حوالی آن ایام سکون...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالله الخبری. از علمای عربیت و فرائض و حساب بود. او راست: شرح الحماسه. شرح دیوان البحتری. وی به سال 476 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم الاصیلی نسب وی باصیله (شهری به مغرب) است. مردی فاضل بود و به سال 392 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی بکربن عبدالله بن عبدالرحمان باشمیله. از افاضل یمن بود و شعر میگفت. او را دیوانی است. وی به سال 916 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی بکربن عثمان التیمی القرشی. صحابی بود و در وقعهء طائف شرکت داشت و تیری بدو رسید که در اثر همان به سال 11 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی بکر الصدیق. رجوع به عبدالله بن عبدالله بن عثمان التیمی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی حصین الازدی. صحابی و از فرسان عرب در صدر اسلام بود. وی به سال 36 ه . ق. در جنگ صفین به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی زید عبدالرحمان قیروانی، مکنی به ابومحمد معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید ابومحمد شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی فرج. رجوع به ابن مارستانیه ابوبکر عبدالله شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن ابی قحافه عثمان بن عمروبن کعب التیمی القرشی، مکنی به ابوبکر. رجوع به ابوبکربن ابی قحافه شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن اسماعیل الرسولی. وی از ملوک دولت رسولیه یمن است که به سال 827 ه . ق. بعد از مرگ پدر به امارت رسید. وی به سال 830 ه . ق. به صنعا درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن امیر اسحاق بن المقتدر العباسی، مکنی به جعفر و ملقب به القائم بامرالله. رجوع به قائم بن القادر و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن بشیربن ذکوان البهرانی. از بزرگان قراء بود. به سال 173 ه . ق. متولد شد و به سال 342 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن حسین الشاماتی، مکنی به ابوالحسین. مردی فاضل بود. از تألیفات اوست: شرح دیوان المتنبی. شرح الحماسه. شرح امثال ابی عبید. وی به سال 475 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن خشاب، مکنی به ابومحمد. رجوع به خشاب و الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن سلیمان بن ابراهیم بن برده الفزاری. یگانهء جهان بود در علم و ورع. و از بنی فزاره یکی از قبائل عرب است. وی هشتاد پاره تألیف دارد. قضاء پارس و کرمان یافت. (از فارسنامهء ابن البلخی ص 117).