جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عاد: (تعداد کل: 4)
عاد
(ع اِ) مردم. یقال: ماأدری أی عاد هو؛ أی أیّ الناس؛ یعنی ندانم که چه مردست او. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
عاد
(اِخ) قومی که هود (ع) به رسالت ایشان آمد و ایشان از نسل عادبن نوح بودند از باعث نافرمانی حق بطوفان باد هلاک شدند. (از آنندراج) (غیاث اللغات). و اولین قبیلهء عرب بائده را عاد گفته اند و آنان فرزندان عادبن عوص بن ارم بن سام بن نوح (ع) بودند...
عاد
[عادد] (ع ص، اِ) عددی که عدد دگر را تجزیه کننده باشد. مانند سه که عاد نه است، و چهار که عاد دوازده است و پنج که عاد پانزده است. (نفائس الفنون).