جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ظالم: (تعداد کل: 6)
ظالم
[لِ] (ع ص) نعت فاعلی از ظلم. کسی که چیزی را در غیر موضع خود نهد. بیداد. بیدادگر. ستمگر. ستمکار. جافی. جابر. متعدی. مردم آزار. جفاکار. غاشم. غشوم. قاسط. ظلم کننده :
هیچ نیاید که رنج بیند یک روز
ظالم در روزگار خویش و نه غافل.
ناصرخسرو.
با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن...
هیچ نیاید که رنج بیند یک روز
ظالم در روزگار خویش و نه غافل.
ناصرخسرو.
با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن...
ظالم
[لِ] (اِخ) جدّ ابن میاده ابوشرحبیل رماح بن ابرد از شعراء مخضرمی است. رجوع به الموشح مرزبانی ص108 شود.
ظالم
[لِ] (اِخ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبدالله و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است.
ظالم
[لِ] (اِخ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفره، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفره. یکی از تابعین که مهالبه به وی منسوبند(1). رجوع به تاج العروس و منتهی الارب (مادهء ص ف ر) و ترجمهء قاموس ترکی شود.
(1) - در عقدالفرید (ج3 ص...
(1) - در عقدالفرید (ج3 ص...
ظالم
[لِ] (اِخ) ابن محمد رحمه الله. یکی از بزرگان مشایخ. نام او عبدالله لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نیاید پس من ظالم باشم. و وی از اصحاب ابوجعفر حداد بود، و او گفته است: هرکه خواهد که راه وی گشاده...
ظالم
[لِ] (اِخ) ابن مکتوم کلابی انباری، مکنی به ابوزکریا. ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمدبن محمد بن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است. رجوع به تاریخ بغداد چ مصر ج9 ص369 شود.