جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طریف: (تعداد کل: 19)
طریف
[طَ] (ع ص) مال نو. (منتهی الارب) (آنندراج). خلاف تلید. ج، طُرف. (منتهی الارب) (آنندراج). مال مستحدث. خلاف تالده. || آنکه او را تا جدّ اکبر او پدران بسیار در میان باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). خلافِ قعدد. || نادر از ثمر و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). غریب. نادر. شگفت....
طریف
[طَ] (اِخ)(1) شهری است به اسپانیا. (نفح الطیب). بندری به اسپانیا. (دمشقی). جزیرهء طریف در اسپانیا. این جزیره بنام طریف بربری که با لشکر اسلام در جنگ با اندلسیان همراه و در فتوحات نیز با آنان سهیم بوده نامیده شده است. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص32، 36، 200...
طریف
[طُ رَ] (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).
طریف
[طُ رَ] (اِخ) موضعی است به بحرین. (منتهی الارب) (معجم البلدان).
طریف
[طِرْ یَ] (اِخ) موضعی است به یمن. (منتهی الارب). ناحیه ای است به یمن و اعراب را در آنجا وقعه ای بوده است. (معجم البلدان).
طریف
[طَ] (اِخ) مؤلف الاعلام مینویسد: بی آنکه نسبی برای وی تعیین شده باشد طریف خود از بطن جذام و از طایفهء قحطانیه بشمار میرفته است. بنوعجرمه و بنومهدی، اعراب سکنهء بلقاء شام از نسل وی میباشند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص447).
طریف
[طَ] (اِخ) بدون ذکری از پدر یا نسب وی. یکی از تابعیان و از ابن عباس صاحب روایت است. (تاج العروس ج 6 ص178).
طریف
[طَ] (اِخ) (... البزار) تابعی است و از ابی هریره روایت دارد. (تاج العروس ج 6 ص178).
طریف
[طَ] (اِخ) (... العکی) تابعی است و از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کند. (تاج العروس ج 6 ص178).
طریف
[طَ] (اِخ) ابن بکتوت، ملقب به زین الدوله. از بخشندگان نامور عرب بشمار میرفت چنانکه گویند در روزگار تنگسالی و گرانی هر روز دوازده هزار تن در مهمانسرای وی پذیرائی میشدند. (از صبح الاعشی ج 1 ص342).
طریف
[طَ] (اِخ) ابن تمیم العنبری. شاعر بوده است. (منتهی الارب). وی در یوم مبایض یکی از ایام مشهورهء عرب با حمصیصه الشیبانی روبرو شد و با آنکه شجعان عرب در ایام عکاظ با قناع داخل میدان میشدند طریف در آن روز بدون قناع وارد میدان شده بود و چون طریف...
طریف
[طَ] (اِخ) ابن خلف بن محارب. از طایفهء قیس عیلان و از بطن عدنان و جد جاهلیان محسوب میگردد. دو قبیلهء ذهل و غنم از نسل وی میباشند و آنان را ابناء و مالک نیز مینامند و فرزندان طریف را بنام حصر نیز نام برده اند. (الاعلام زرکلی ج2 ص447).
طریف
[طَ] (اِخ) ابن سلیمان، ابوعاتکه. تابعی است. رجوع به ابوعاتکه شود.
طریف
[طَ] (اِخ) ابن شراحیل. از افراد قبیلهء بنی ربیعه است. در «یوم غول الاول» کشته شد. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 94 شود.
طریف
[طَ] (اِخ) ابن شهاب. ضعیف الروایه است. (منتهی الارب). کنیتش ابوسفیان و ملقب به السعدی و تابعی است. رجوع به ابوسفیان شود.
طریف
[طَ] (اِخ) ابن عمروبن قعین. از طایفهء قیس عیلان و از بطن عدنان. وی جد جاهلیان است و فقعس و منقذ از نسل وی میباشند. (الاعلام زرکلی ج2 ص 447).
طریف
[طَ] (اِخ) ابن مالک بن جدعان. از قبیلهء طی ء و از بطن قحطان. وی نیز جد جاهلیان است و جبله بن رافع از نسل وی میباشد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 447). و رجوع به الموشح ص 98 شود.
طریف
[طَ] (اِخ) ابن مجالد، ابوتمیمهء هجیمی. تابعی است. (منتهی الارب). در سنهء 95 و بقولی 97 ه . ق. درگذشت. (تاج العروس ج 6 ص178).
طریف
[طَ] (اِخ) ابن یزید الحنفی. تابعی است و از ابوموسی روایت دارد. (تاج العروس ج 6 ص178).