جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طراق: (تعداد کل: 5)
طراق
[طِ] (ع اِ) آهنی که پهن کرده سپس آن را گرد ساخته خود و مانند آن سازند. (منتهی الارب) (آنندراج).
- طراق النعل؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ای برابر یکدیگر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). صندل هم لخت. (مهذب الاسماء در دو نسخهء خطی). || هر...
- طراق النعل؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ای برابر یکدیگر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). صندل هم لخت. (مهذب الاسماء در دو نسخهء خطی). || هر...
طراق
[طُرْ را] (ع ص، اِ) جِ طارق. فال سنگک زنندگان. (مهذب الاسماء). فال سنگ گیرنده. (منتهی الارب). و الطراق؛ المتکهنون. و هن الطوارق. (تاج العروس). از این رو طُرّاق جِ مذکر طارق و طوارق، طارقات جِ مؤنث طارقه باشد. (اقرب الموارد). دل. کاهنان. (منتخب اللغات). آنکه فال سنگک گیرد.
طراق
[طِرْ را] (معرب، اِ) تریاق. (منتهی الارب). لغهٌ فی الدریاق، و هو رومیٌ معربٌ. (المعرب جوالیقی ص 223). اسم تریاق است، و آن مرکبی است معروف. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به تریاق و تریاک شود.
طراق
[طَ] (اِ صوت) بر وزن رواق صدا و آوازی باشد که از کوفتن و شکستن چیزی همچون استخوان و چوب و مانند آن برآید. (برهان). آوازی که از زدن تازیانه برآید. (غیاث اللغات). آواز صعب که بر سبیل توالی خیزد از شکستن چوب و استخوان و مقرعه، و لولی (کذا)...