جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طاق: (تعداد کل: 8)
طاق
(اِ) سقف محدب. آسمانه. درونسو یا جانب انسی سقف. سقفی چون خرپشته کرده. عقد (طاق بنا). (منتهی الارب) :
به یک دست ایوان یکی طاق دید
ز دیده بلندی او ناپدید.فردوسی.
همه خانه سرگین بد از گوسفند
یکی طاق بر پای و جای بلند.فردوسی.
به بوزرجمهر آنگه آواز کرد
ز طاق شکسته پس آغاز کرد.فردوسی.
فراوان ازو...
به یک دست ایوان یکی طاق دید
ز دیده بلندی او ناپدید.فردوسی.
همه خانه سرگین بد از گوسفند
یکی طاق بر پای و جای بلند.فردوسی.
به بوزرجمهر آنگه آواز کرد
ز طاق شکسته پس آغاز کرد.فردوسی.
فراوان ازو...
طاق
(اِ) آزاددرخت. برگش پهنا ندارد. رجوع به «هَدَب» در قاموس و جز آن شود. طاق، شامل دو نوع است: یکی مخصوص بسوزانیدن هیمه، که آن را طاق نامند و یکی حب الزلم است از نخود بزرگتر و شبیه به عناب در رنگ و شیرینی و مغز دانهء او بسیار لذیذ...
طاق
(اِخ) قلعهء طاق. حمدالله مستوفی در نزهه القلوب ذیل شرح بلاد قُهستان و نیمروز آورده که: قلعهء طاق شهری کوچک است و در او انگور بسیار باشد و چند دیه توابع آن است. (نزهه القلوب مقالهء ثالثه چ لیدن ص146). شهری است در حدود سیستان در جهت خراسان رستاقی دارد...
طاق
(اِخ) محله ای است به بغداد و منسوب به آن محله است، محمد بن النعمان شیعی که بمؤمن الطاق معروف میباشد.
طاق
(اِخ) حصاری است در طبرستان. منصور خلیفهء عباسی ابوالخصیب را والی قومس و جرجان و طبرستان کرد و فرمان داد که از راه جرجان بدانجا درآید و هم به ابن عون نوشت که به طبرستان رود بدان نهج که از قومس بگذرد، در آن هنگام اسپهبد، در شهر اسپهبدان اقامت...
طاق
(اِخ) نام یکی از ده دروازهء تبریز. حمدالله مستوفی گوید: تبریز ده دروازه دارد. و طاق یکی از آنهاست. (نزهه القلوب چ لیدن مقالهء ثالثه ص76).
طاق
(اِخ) رجوع به ابوالحسن طاق شود.