جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طارمی: (تعداد کل: 2)
طارمی
[رَ] (اِ)(1) نرده. پکوک. || دست انداز. ستن آوند. رجوع به طارم شود.
(1) -Rotonde. Pavillon en bois. Maison en bois Balustrade. Rampe.
(1) -Rotonde. Pavillon en bois. Maison en bois Balustrade. Rampe.
طارمی
[رَ] (اِخ) میردوست از شعرای طارم بوده دوازده سال بمجاورت و خدمت روضهء رضویه اشتغال داشته و همایون پادشاه وی را از هواخواهان خویش میشمرده است. این شعر بدو منسوب است:
چاکها کز دست عشقش در گریبان من است
هر طرف راهیست کز جانان سوی جان من است.
(از صبح گلشن ص 260).
چاکها کز دست عشقش در گریبان من است
هر طرف راهیست کز جانان سوی جان من است.
(از صبح گلشن ص 260).