جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صورتگر: (تعداد کل: 1)
صورتگر
[رَ گَ] (ص مرکب) نقاش. مصور. تصویرساز :
چنو سوار نداند نگاشتن بقلم
اگرچه باشد صورت گری بدیع نگار.فرخی.
از کف ترکی دلارامی که از دیدار اوست
حسرت صورتگران چین و نقاشان گنگ.
امیرمعزی.
صورتگر چین از حسد صورت خوبش
هم خامه شکسته ست و هم انگشت گزیده ست.
امیرمعزی.
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان.خاقانی.
من آن...
چنو سوار نداند نگاشتن بقلم
اگرچه باشد صورت گری بدیع نگار.فرخی.
از کف ترکی دلارامی که از دیدار اوست
حسرت صورتگران چین و نقاشان گنگ.
امیرمعزی.
صورتگر چین از حسد صورت خوبش
هم خامه شکسته ست و هم انگشت گزیده ست.
امیرمعزی.
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان.خاقانی.
من آن...