جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صنعی: (تعداد کل: 5)
صنعی
[صُ] (اِخ) یکی از شعرای متقدم عثمانی و از اهالی قسطمونی است. وی در دفتر دربار سلطان محمود از شاهزادگان سلطان بایزیدخان ثانی سمت منشی گری داشت و با نجاتی و طالعی معاصر بوده است. (قاموس الاعلام ترکی).
صنعی
[صُ] (اِخ) یکی از شعرای متقدم عثمانی و از رجال سلطان سلیم خان است. وی در محاربهء چالدران دلاوری نموده و به منصب سنجاق بکی گری نایل شد. (قاموس الاعلام ترکی).
صنعی
[صُ] (اِخ) نام او صنع الله و از شعرای متقدم عثمانی و از اهالی بروسه است. وی سلطان سلیم خان ثانی را مدح میگفت. (قاموس الاعلام ترکی).
صنعی
[صُ] (اِخ) شاعر است. صادقی کتابدار نویسد: در فن شعر از راهنمایان من است و اکثر رسائل ضروری شعر را در حضور ایشان گذرانیده ام. متجاوز از سه سال ندیدم سر به بالین استراحت بگذارد. در تبریز شیفتهء عطار پسری بود. یک میل مسافت بین خانهء خود و معشوق را...
صنعی
[صُ] (اِخ) کلیبولی. او را دیوانی است به ترکی. وی بسال 941 ه . ق. درگذشت. (کشف الظنون ذیل دیوان).