جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صدقی: (تعداد کل: 2)
صدقی
[صِ] (اِخ) وی از فضلای استرآباد و نام او سلطان محمد و در فن قصیده گوئی استاد و در دارالمؤمنین کاشان درگذشت. از اوست:
باز گرسنه چشم بدور عدالتت
گنجشک را بخانهء چشم آشیان دهد.
(آتشکدهء آذر ذیل شعرای استرآباد).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
باز گرسنه چشم بدور عدالتت
گنجشک را بخانهء چشم آشیان دهد.
(آتشکدهء آذر ذیل شعرای استرآباد).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
صدقی
[صِ] (اِخ) (ملا...) فرزند طالب و از شهر هرات است، علمی دارد اما خالی از نشانه (نشأه؟) جنون نیست. از اوست:
عرق نشسته ز پندم رخ نکوی تو را
ز من مرنج که میخواهم آبروی تو را.
(مجالس النفائس ص151).
عرق نشسته ز پندم رخ نکوی تو را
ز من مرنج که میخواهم آبروی تو را.
(مجالس النفائس ص151).