جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صبحگاه: (تعداد کل: 1)
صبحگاه
[صُ] (اِ مرکب، ق مرکب) وقت صبح. هنگام صبح. صبح دم :
مستان شبانه اند اما
صاحب خبران صبحگاهند.خاقانی.
آن دم که صبح بینش من بال برگشاد
آن مرغ صبحگاه دلم تیز پر گشاد.خاقانی.
ما را دلی است زله خور خوان صبحگاه
جانی است خاک جرعهء مستان صبحگاه.
خاقانی.
آمد آن مرغ نامه آور دوست
صبحگاهی کز آشیان برخاست.خاقانی.
بر...
مستان شبانه اند اما
صاحب خبران صبحگاهند.خاقانی.
آن دم که صبح بینش من بال برگشاد
آن مرغ صبحگاه دلم تیز پر گشاد.خاقانی.
ما را دلی است زله خور خوان صبحگاه
جانی است خاک جرعهء مستان صبحگاه.
خاقانی.
آمد آن مرغ نامه آور دوست
صبحگاهی کز آشیان برخاست.خاقانی.
بر...