جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صباح: (تعداد کل: 23)
صباح
[صَ] (ع اِ) بام. بامداد. نقیض مساء :
تو تا چو خورشید از چشم من جدا شده ای
همی سیاه مسا گرددم سپید صباح.
مسعودسعد.
ز بس بلندی ظل زمین به من نرسد
نه ام سپید صباح است و نه سیاه مسا.
مسعودسعد.
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
روزم همه شب است و صباحم...
تو تا چو خورشید از چشم من جدا شده ای
همی سیاه مسا گرددم سپید صباح.
مسعودسعد.
ز بس بلندی ظل زمین به من نرسد
نه ام سپید صباح است و نه سیاه مسا.
مسعودسعد.
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
روزم همه شب است و صباحم...
صباح
[صَ] (اِخ) (دعاء...) نام دعائی است منسوب به امیرالمؤمنین علی (ع) که در نزد شیعه خواندن آن در هر بامداد فضیلت دارد. آغاز آن: اللهم یا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه... و بر آن شروحی نوشته اند. رجوع به الذریعه (دعاء صباح) شود.
صباح
[صُ] (ع ص) جمیل. زیبا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || (اِ) شعلهء قندیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
صباح
[صُبْ با] (ع ص) مرد خوب و صاحب جمال. (منتهی الارب).
صباح
[صُ] (اِخ) آبی است از جبال نملی مر بنی قریط را. (معجم البلدان).
صباح
[صُ] (اِخ) نام بطنی چند است از قبایل عرب و بطنی است از بنی ضبه. (الانساب سمعانی).
صباح
[صِ] (ع ص، اِ) جِ صبیح، زیباروی :کاسات از دست سقاه صباح، صباح به عشا و رواح به غداه پیوستند. (جهانگشای جوینی).
صباح
[صَبْ با] (اِخ) سمعانی گوید گمان دارم که آن نام بطنی از سهم است. (الانساب سمعانی). رجوع به صباحی... شود.
صباح
[صَ] (اِخ) وی جد شیوخ کویت مشهور به آل صباح و نخستین کس از این خاندان است که به امارت رسید. صباح از مردم بنی عنیزه است. او ابتدا در خیبر سکونت داشت سپس با قوم خود به کویت شد و امارت یافت در حدود سال 1200 ه . ق....
صباح
[صَبْ با] (اِخ) وی پدر حسن پیشوای بزرگ اسماعیلیه است.
صباح
[صَ] (اِخ) ابن ابرهه بن صباح. وی یکی از پادشاهان حمیر است. در مجمل التواریخ و القصص آمده است: پس از ابرهه پادشاهی به صهبان بن محرث رسید، به عهد یزدجرد اثیم و بعد از وی پادشاهی با صباح بن ابرهه بن الصباح افتاد، و هر دو در یک وقت...
صباح
[صَ] (اِخ) ابن حسین بن محمد بن صباح بن ریذوس مدینی. ابونعیم اصفهانی گوید او را بارها دیدم و روایتی از وی آورده است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 346).
صباح
[صَ] (اِخ) ابن خاقان اهتمی یا منقری. وی ندیم مصعب زبیر و از مشایخ مروءه و علم و ادب بود و فرزدق و جریر را بر اخطل ترجیح میداد. (التاج ذیل ص 110 از اغانی). و در عیون الاخبار آمده است که عبدالرحمان بن ابی عبدالرحمان بن عایشه در وصف...
صباح
[صَ] (اِخ) ابن سهل، مکنی به ابی سهل. تابعی است.
صباح
[صُ] (اِخ) ابن طریف. سمعانی نسبت او را چنین نویسد: صباح بن طریف بن یزیدبن عمر بن عامربن ربیعه بن کعب بن ربیعه بن ثعلبه بن سعدبن ضبه. (الانساب ص 349 ورق الف). و از فرزندان او عبدالحرب بن زیدبن صفوان صباحی است.
صباح
[] (اِخ) ابن عاصم. وی از انس بن مالک و از او حجاج بن یوسف روایت کند. رجوع به ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 346 شود.
صباح
[صَ] (اِخ) ابن عبدالله بجلی مکنی به ابی شراعه. تابعی است.
صباح
[صَ] (اِخ) ابن عتیک. سمعانی گوید وی فرزند عتیک بن اسلم بن یذکربن عنزه (عنتره؟) است و از احمدبن حباب آرد که او صباح بن عتیک بن اسلم بن بدکربن غنزه بن اسدبن نزاربن ربیعه است. و دو بطن محارب و هوازن منسوب بدو فرزند او میباشند که بدین نامها...
صباح
[صُ] (اِخ) ابن قضاعه بن عبدالاحب بن کعب بن صباح. سمعانی گوید: وی جاهلی است. (الانساب ص 349 ورق الف).
صباح
[صُ] (اِخ) ابن قیس. ابن عبدربه گوید: وی ازمردم کنده است. (العقد الفرید ج 3 ص 341).
