جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شکیل: (تعداد کل: 4)
شکیل
[شَ] (ع اِ) کف خون آمیخته ای که بر دهانهء لگام پیدا شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
شکیل
[شَ] (از ع، ص) خوشگل. خوش صورت. خوش اندام. زیبا. خوب روی. (ناظم الاطباء). در تداول بمعنی خوشگل و جمیل بکار برند، ولی در لغت نیافتم و گویا در عربی بدین معنی نیامده است. وجیه. وجیهه. قشنگ. زیبا. (یادداشت مؤلف).
شکیل
[شِ] (اِ) مکر. فریب. حیله. (برهان). مکر. فریب. (غیاث). || پابند اسب که از موی بز بافته باشند. (ناظم الاطباء). شکال اسب. (فرهنگ جهانگیری). رسن اسب. (غیاث). در جهانگیری و برهان بمعنی پای بند اسب آورده و هر دو عربی است و پای بند اسب، چدار است. (انجمن آرا) (آنندراج)....
شکیل
[شِ] (از ع، اِ) ممال و مخفف اشکال(1). مولوی در بیتی شکال را بمعنی اشکال به تخفیف آورده و ظاهراً در بیت زیر شکال را ممال کرده :
آن تعمق در دلیل و در شکیل
از بصیرت می کند او را گسیل.مولوی.
(1) - امروزه در آذربایجان اشکال را غالباً اشکیل تلفظ میکنند.
آن تعمق در دلیل و در شکیل
از بصیرت می کند او را گسیل.مولوی.
(1) - امروزه در آذربایجان اشکال را غالباً اشکیل تلفظ میکنند.