جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شکاک: (تعداد کل: 5)
شکاک
[شَ] (ع اِ) ناحیه و کرانه ای از زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).
شکاک
[شِ] (ع اِ) خانه ها که بر یک رسته باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شکاک
[شَکْ کا] (ع ص) کثیرالشک و کسی که بسیار شک کند و تردید داشته باشد. (ناظم الاطباء). بسیار شک کننده. دیرباور. بسیارشک. ج، شَکّاکین. (یادداشت مؤلف). کسی که منکر حصول علم باشد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکاکان شود.
شکاک
[شُکْ کا] (ع ص، اِ) جِ شاکّ. (منتهی الارب): قوم شکاک فی الحدید؛ گروه سلاح آهن پوشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مردان با سلاح تمام. (از آنندراج).
شکاک
[شَکْ کا] (اِخ) طایفه ای از اکراد ایران، از ایلات اطراف سلماس آذربایجان و مرکب از 1500 خانوار است. (یادداشت مؤلف). ایل کرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص57). از ایلات اطراف سلماس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص109).