جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شوله: (تعداد کل: 5)
شوله
[شَ لَ] (ع اِ) دم یا نیش کژدم که دروا باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِخ) نام اسب زید فوارس ضبی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || نام زنی گول داهِ عدوان، کانت تنصح لموالیها فتعود نصیحتها وبالاً علیهم لحمقها فقیل للنصیح الاحمق: انت شوله الناصحه. (منتهی الارب). نام...
شوله
[شَ وِ لَ] (ع اِ) عَلَم است کژدم را. (منتهی الارب).
شوله
[شَ لَ] (اِخ) نام یکی از منازل قمر. (برهان). شوله :
خم شوله چو خم زلف جانان
مغرق گشته اندر لؤلؤ تر.
لبیبی (از تاج المآثر).
هم شوله بود کو پس شوال زخم زد
بر تارک مبارک پور طغان یزک.خاقانی.
رجوع به شوله شود.
خم شوله چو خم زلف جانان
مغرق گشته اندر لؤلؤ تر.
لبیبی (از تاج المآثر).
هم شوله بود کو پس شوال زخم زد
بر تارک مبارک پور طغان یزک.خاقانی.
رجوع به شوله شود.
شوله
[شَ / شُو لَ / لِ] (از ع، اِ) شوله. نیش عقرب که مرتفع باشد. (فرهنگ نظام).
- شوله فعل؛ آزاردهنده. نیش زننده. که چون نیش عقرب نیش زند :
میزان حکمتی و ترا بر دل است زخم
زین شوله فعل عقربک شوم نشترک.خاقانی.
- شوله فعل؛ آزاردهنده. نیش زننده. که چون نیش عقرب نیش زند :
میزان حکمتی و ترا بر دل است زخم
زین شوله فعل عقربک شوم نشترک.خاقانی.