جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شو: (تعداد کل: 5)
شو
[شَ / شُو] (اِ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم کنند. (انجمن آرا) :
چو روچ آیه بگردم گرد گیتی (کویت)
چو شو آیه (گرده) به خشتی وانهم سر.
باباطاهر (از حاشیهء برهان چ معین).
چو روچ آیه بگردم گرد گیتی (کویت)
چو شو آیه (گرده) به خشتی وانهم سر.
باباطاهر (از حاشیهء برهان چ معین).
شو
[شَ / شُو] (نف مرخم) مخفف شونده، و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء).
شو
(اِمص) مرادف شست، از شستن: شست و شو. (برهان). || (نف مرخم) شوی. مخفف شوینده (در ترکیب): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف). شوی. شوینده: جامه شو. مرده شو. (از ناظم الاطباء).
شو
(اِ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. (فرهنگ فارسی معین).