جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شنگل: (تعداد کل: 4)
شنگل
[شَ گَ] (اِ) جنسی از غله باشد و آن را مشنگ نیز گویند. (جهانگیری). جنسی از غله را گویند. (برهان). اسم فارسی کرسنه است که به فارسی مشنگ و به هندی شر نامند. شنگ (در معنی غله). (رشیدی). بمعنی غله که او را شنگ گویند. (از آنندراج). || دزد و...
شنگل
[شَ گُ] (اِ) شنکل. شنگول. شنگوله. دزد و راهزن و عیار. (برهان). عیار و راهزن. (غیاث). بمعنی شنگ. (جهانگیری). || (ص) شوخ. (غیاث) (رشیدی). بمعنی شنگول و شنگله و شنگ. (انجمن آرا).
شنگل
[شَ گُ] (اِخ) نام پادشاه هند که به مدد افراسیاب آمده بود. (برهان). نام یکی از سلاطین هند. (ولف). در شاهنامه نام یکی از شاهان هندوستان است که به مدد افراسیاب برای جنگ با ایران آمده بود. (فرهنگ نظام) :
چو غرچه ز سکسار و شنگل ز هند
هوا پردرفش و زمین...
چو غرچه ز سکسار و شنگل ز هند
هوا پردرفش و زمین...
شنگل
[شَ گَ] (اِخ) نام قبیله ای بوده است در سیستان مقیم اوق : باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنهء احدی و اربعین [ و ثلاثمائه ] و بوالفتح آنجا شد و ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325).