جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شناور: (تعداد کل: 1)
شناور
[شِ وَ] (ص مرکب) آشناور. آشناگر و آب ورز. (ناظم الاطباء). شناگر. (آنندراج) :
شناور باشی از هر آب مگذر
که اندر آب پر میرد شناور.ناصرخسرو.
تیر چون در کمان نهد بحری است
که نهنگ شناور اندازد.خاقانی.
بی همنفس خوش نتوان زیست به گیتی
بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب.
خاقانی.
در آبی که پیدا ندارد کنار
غرور...
شناور باشی از هر آب مگذر
که اندر آب پر میرد شناور.ناصرخسرو.
تیر چون در کمان نهد بحری است
که نهنگ شناور اندازد.خاقانی.
بی همنفس خوش نتوان زیست به گیتی
بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب.
خاقانی.
در آبی که پیدا ندارد کنار
غرور...