[شَ مَ] (ع مص) بوییدن. (دهار). رجوع به شم شود.
[شَمْ ما مَ] (ع اِ) شمام. دستنبو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
[شَ مَ / مِ] (از ع اِ) بوی خوش که از چیزی بوییده شود. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
غنچهء گل گشاد سرو بلند
بست بر برگ گل شمامهء قند.نظامی.
فرقم ز گلاب اشک تر کن
عطرم ز شمامهء جگر کن.نظامی.
ترا شمامهء ریحان من که یاد آورد
که خلق از آن طرف آرند نافهء...