جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شرقی: (تعداد کل: 11)
شرقی
[شَ] (اِ) قول. حراره. زجل. کخ کخ. موشح. موشحه. تصنیف. عروض البلد. قوما. موالیا. کاری. کان و کان. ملعبه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات شود.
شرقی
[شَ قی ی] (ع ص نسبی، اِ) شَرقی. شَرقیّه. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. (ناظم الاطباء). || سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). هرجا که در سمت خاور باشد. || منسوب به شرق، اعم از انسان و حیوان و دیگر چیزها. || هرچه رو به شرق باشد....
شرقی
[شَ] (ص نسبی) هرچیز که در طرف مشرق واقع شود. منسوب به شرق و مشرق. (ناظم الاطباء). || هرچیز منسوب به مشرق زمین. آنچه منسوب به آسیا باشد(1) :
مباش غره به تقلید غربیان که به شرق
اگر دهد هنر شرقی احترام دهد.
ملک الشعراء بهار.
- دولتهای شرقی؛ در اصطلاح جغرافیا و سیاست...
مباش غره به تقلید غربیان که به شرق
اگر دهد هنر شرقی احترام دهد.
ملک الشعراء بهار.
- دولتهای شرقی؛ در اصطلاح جغرافیا و سیاست...
شرقی
[شَ] (اِخ) ابن ابوبکر دلائی. از دانشمندان قرن یازدهم هجری قمری و از اهل فاس بود. وی بسال 1019 ه . ق. در دلاء بدنیا آمد و بسال 1079 ه . ق. در زاویه درگذشت. او راست: 1- شرح بر شفا. 2- حاشیه بر مطول. (از اعلام زرکلی).
شرقی
[شَ] (اِخ) ابن قطامی. شرقی بن القطامی، مکنی به ابوالمثنی ولیدبن حصین، یکی از نسابین و روات اخبار و انساب و دواوین است و قصیده العریب از اوست. (از ابن الندیم). از راویان است و از ابومجالد روایت می کند. (منتهی الارب).
شرقی
[شَ] (اِخ) امام ابوحامد محمد بن حسن شرقی نیشابوری. از روات که به سال 325 ه . ق. درگذشت. (از معجم البلدان).
شرقی
[شَ] (اِخ) قزوینی (یا شرمی قزوینی). رجوع به شرمی قزوینی و فرهنگ سخنوران شود.
شرقی
[شَ] (اِخ) ولید شرقی. از راویان است و از ابووائل روایت کند. (منتهی الارب).
شرقی
[شَ] (اِخ) یزدی. مولانا محمد از اقارب شرف الدین علی یزدی مؤلف ظفرنامهء تیموری و از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود که او را نیازی یزدی نیز می گفته اند. از اشعار اوست:
خواستم بهر فراغت به جهان مأوایی
خوشتر از گوشهء میخانه ندیدم جایی.
(از آتشکدهء آذر چ شهیدی ص267) (از...
خواستم بهر فراغت به جهان مأوایی
خوشتر از گوشهء میخانه ندیدم جایی.
(از آتشکدهء آذر چ شهیدی ص267) (از...
شرقی
[شَ] (اِخ) قریه ای است دو فرسنگ کمتر میانهء جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامهء ناصری).
شرقی
[شَ] (اِخ) قریه ای است یک فرسنگی کمتر جنوب چرکس. (فارسنامهء ناصری).