جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شداد: (تعداد کل: 4)
شداد
[شِ] (ع ص، اِ) جِ شدید. (اقرب الموارد). || هرچه بدان چیزی را ببندند. (ناظم الاطباء).
- قسمهای غلاظ و شداد؛ قسمهای محکم. سوگندان مغلظه.
- ملائک غلاظ و شداد؛ ملائکهء دلیر و نیرومند: علیها ملائکه غلاظ شداد. (قرآن 66/6).
- قسمهای غلاظ و شداد؛ قسمهای محکم. سوگندان مغلظه.
- ملائک غلاظ و شداد؛ ملائکهء دلیر و نیرومند: علیها ملائکه غلاظ شداد. (قرآن 66/6).
شداد
[شَدْ دا] (اِخ) ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصری بساخت بزرگ یک خشت از زر و یک خشت از سیم و باغی بکرد در آنجای...
شداد
[شَدْ دا] (اِخ) ابویعلی شدادبن اوس بن ثابت. صحابی است انصاری. پسر برادر حسان بن ثابت. (منتهی الارب).
شداد
[شَدْ دا] (اِخ) ابن معقل تابعی است و کذا عبدالله بن شدادبن الهاد و جامع بن شداد. (منتهی الارب).