جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شب تاب: (تعداد کل: 1)
شب تاب
[شَ] (نف مرکب، اِ مرکب) تابنده در شب. شبتاب. آنچه در شب میدرخشد. || ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و قمر. (ناظم الاطباء). || چراغ. (آنندراج). قندیل. || شمع. (ناظم الاطباء). || گوهر آبدار. (آنندراج). گوهر. (ناظم الاطباء) (برهان).
- گوهر شب تاب؛ گوهر درخشان(1).
||...
- گوهر شب تاب؛ گوهر درخشان(1).
||...