[یِ تَ / تِ] (ن مف) اسم مفعول از شایستن. (حاشیهء برهان چ معین). بمعنی اول شایان که سزاوار و لایق و درخور باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). موافق و مناسب. (ناظم الاطباء). لایق. درخور. ازدر. سزاوار. قمین. حری. زیبنده. برازا. جدیر. خلیق :
ز لشکر ورا بود سیصد سوار
همه گرد و...