جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شادان دل: (تعداد کل: 1)
شادان دل
[دِ] (ص مرکب) شاددل. آسوده خاطر :
بپرسیدش از دو گرامی نخست
که هستند شادان دل و تندرست.فردوسی.
تو شادان دل و مرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز.فردوسی.
چو سیصد پرستار با ماهروی
برفتند شادان دل و راهجوی.فردوسی.
من همی رفتم باری همه ره شادان دل
دل ندانست که شادان شدنم نگذارند.
خاقانی.
بپرسیدش از دو گرامی نخست
که هستند شادان دل و تندرست.فردوسی.
تو شادان دل و مرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز.فردوسی.
چو سیصد پرستار با ماهروی
برفتند شادان دل و راهجوی.فردوسی.
من همی رفتم باری همه ره شادان دل
دل ندانست که شادان شدنم نگذارند.
خاقانی.