جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سرر: (تعداد کل: 5)
سرر
[سَ رَ]( 1) (ع اِ) خطهای کف دست و شکنهای آن ج، اسرار (ناظم الاطباء) خطوط کف و پیشانی (اقرب الموارد ||) تجویف و کاواکی (ناظم الاطباء) میان کاواکی چیزی (از اقرب الموارد ||) آنچه دایه بازبرد از ناف کودک (مهذب الاسماء) آنچه بریده شود از ناف کودک (منتهی الارب...
سرر
[سُ رَ] (ع اِ) پوست سماروغ || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد || آخر شب از ماه یا میانهء آن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
سرر
[سُ رُ] (ع اِ) سرشاخ گیاه (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) جِ سره (ناظم الاطباء ||) جِ سریر (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
سرر
[سِ رَ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف کودک || پوست سماروغ || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد || آخر شب از ماه|| شکنهای کف دست و پیشانی ج، اسرار، اساریر (منتهی الارب) (ناظم الاطباء ||) ولد له ثلاثه علی سرر؛ وقتی گویند که سه فرزند...
سرر
[سُ رَ] (اِخ) موضعی است نزدیک مکه، در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت ناف بریده اند یعنی در زیر آن درخت متولد شده اند (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).