جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سرخاب: (تعداد کل: 12)
سرخاب
[سُ] (اِ مرکب) نوعی از مرغابی باشد سرخ رنگ گویند مادهء آن را مانند زنان حیض برآید، و بعضی گویند پرنده ای است که تمام شب از جفت خود جدا باشد و یکدیگر را نبینند لیکن آواز دهند و بسمت آواز بقصد ملاقات هم آیند، اما ملاقی نشوند و تمام...
سرخاب
[سُ] (اِخ) نام یکی از نجبای ایران معاصر پیروز یزدگرد (ولف) : یکی پارسی بود بس نامدار که سرخابش خواندی همی شهریار ( فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 2270.
سرخاب
[سُ] (اِخ) نام پسر افراسیاب که او را سرخه گفتندی (آنندراج).
سرخاب
[سُ] (اِخ) سهراب پسر رستم را نیز سرخاب میگفته اند (برهان) نام پسر رستم که به سهراب مشهور شده است (آنندراج) نام پسر رستم که او را سهراب هم نام است (غیاث).
سرخاب
[سُ] (اِخ) نام رودخانه ای است کوچک در نواحی کابل که آب آن به سرخی مایل است بسبب سرخی خاک رودخانه (برهان) نام رودی است از نواحی کابل (آنندراج) نام رودی در نواحی کابل (غیاث).
سرخاب
[سُ] (اِخ) نام کوهی است بر جنوب شهر تبریز و متصل است به شهر (برهان) کوهی است در تبریز و سرخ رنگ و گیاه نروید و آب ندارد (آنندراج) : تا بریزاند تب غم را ز دل سرخاب نوش بر سر سرخاب رو تا بنگری تبریز را سیدجلال عضد (از...
سرخاب
[] (اِخ) ده افشاریهء ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران دارای 499 تن سکنه است آب آن از قنات محصول آن غلات، صیفی، ( بنشن، لبنیات و انگور است (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1.
سرخاب
( [سُ] (اِخ) ده دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان تبریز دارای 450 تن سکنه است (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4.
سرخاب
[سُ] (اِخ) نام محلی کنار راه لاهیجان به رشت، میان حاج آباد و بازگوراب در 556900 گزی تهران واقع شده است (یادداشت مؤلف).
سرخاب
[سُ] (اِخ) نام دهی است از سمنان و هم از سبزوار (آنندراج).
سرخاب
[سُ] (اِخ) ابن قارون از ملوک کیوسیه فرزند سرخاب بوده، در سنهء 466 ه ق وفات یافت (ترجمهء سفرنامهء مازندران و استراباد ( رابینو ص 181.
سرخاب
[سُ] (اِخ) ابن مهرمردان از ملوک کیوسیه که مدت بیست سال حکومت کرد (ترجمهء سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص 180 ) از ششمین اسپهبدان طبرستان (حبیب السیر چ تهران).