جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سبد: (تعداد کل: 8)
سبد
ظرفی که از « معجمیات عربیه سامیه 222 » 1) و کلمه از فارسی است )« سفطا » سریانی ،« سفط » و « سبذه » [سَ بَ] (اِ) سبت معرب آن چوب یا از نی یا امثال آن سازند برای حمل میوه و اشیاء دیگر (حاشیهء برهان قاطع چ...
سبد
[سَ بَ] (ع اِ) اندک: ما له سبد و لا لبد؛ یعنی نه کم دارد و نه زائد، و قیل السبد من الشعر و اللبد من الصوف (منتهی الارب).
سبد
[سَ] (ع مص) موی ستردن (منتهی الارب).
سبد
[سَ بِ] (ع اِ) باقی گیاه (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
سبد
[سُ بَ] (ع اِ) موی زهار (منتهی الارب ||) جامه ای است که بدان حوض را بند کنند تا آب مکدر نگذرد (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ||) مرغیست نرم پر که اگر دو قطرهء آب بر پر آن افتد روان گردد ج، سِبْدان (منتهی الارب (||) ص) شوم (منتهی...
سبد
[سِ] (ع اِ) گرگ (منتهی الارب) ذئب (اقرب الموارد ||) بلا: هو سِبْدُ اسباد؛ یعنی او بسیار حیله کرد و بد بلا است در دزدی (منتهی الارب).
سبد
[سُ بَ] (اِخ) موضعی است نزدیک مکه (منتهی الارب) موضعی است (معجم البلدان) : فبأوطاس فمر فالی بطن نعمان فأکناف سبد ابن مناذر (از معجم البلدان).
سبد
[سُ بَ] (اِخ) نام پسر رزام بن مازن (منتهی الارب) سبدبن رزام بن مازن بن ثعلبه ذبیان فی انساب قیس (تاج العروس ج 2 ص (370.