جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زیف: (تعداد کل: 3)
زیف
(اِ) زفت را گویند و آن صمغی باشد سیاه که بر سر کچلان چسبانند (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) (اوبهی) (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248 ||) گناه (برهان) (آنندراج) (اوبهی) (ناظم الاطباء ||) بی ادبی بود (لغت فرس اسدی 1)(سخن بی معنی )« زفان » چ...
زیف
[زَ] (ع مص) خرامیدن در رفتار (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) خرامیدن (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی ||) دم در زمین کشیدن کبوتر و سینه برداشتن او نزدیک ماده و بانگ کردن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) رجوع به زیفان شود || برجستن حائط را...