جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زک: (تعداد کل: 6)
زک
[زَ] (اِ) مخفف زاک است و آن جوهری باشد شبیه به نمک (برهان) مخفف زاک یعنی زاج (انجمن آرا) (آنندراج) زاک زاج (ناظم الاطباء) زگ زاگ زاج (فرهنگ فارسی معین) رجوع به زاج شود || رنگ سیاه (ناظم الاطباء).
زک
[زُ] (اِ) خود به خود حرف زدن باشد در زیر لب (برهان) خود به خود حرف زدن است (انجمن آرا) (آنندراج) و امر به این معنی هم هست که بزک و عوام گویند بلند بضم لام (برهان) لند و تکلم با خود زیرلب (ناظم الاطباء) سخنی که از روی خشم...
زک
پهلوی ،« ذاک » [زُ] (هزوارش، ضمیر) به لغت زند و پازند بمعنی آن باشد که کلمهء اشاره باشد (برهان) (از ناظم الاطباء) هزوارش dhak (2) - an - ( 1) (آن)( 2) قیاس شود با ذاک و ذلک عربی (از حاشیهء برهان چ معین) ( 1 ) « آن...
زک
[زَک ک] (ع ص) لاغر نزار (منتهی الارب) (آنندراج) مهزول لاغر نزار (ناظم الاطباء) رجوع به مادهء بعد شود.
زک
[زَک ک] (ع مص) تنگاتنگ رفتن یا جهت سستی و ناتوانی کوتاه گام رفتن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) دویدن || شتاب رفتن دجاجه || پر کردن مشک را || ریخ زدن (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زک
[زُک ک] (ع اِ) چوزهء فاخته (منتهی الارب) (آنندراج) جوجهء فاخته (از اقرب الموارد).
