جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زوزنی: (تعداد کل: 7)
زوزنی
(اِ) به لغت زند و پازند زانو را گویند و به عربی رکبه خوانند (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) ظاهراً مصحف زونی است (حاشیهء برهان چ معین).
زوزنی
[زو زَ]( 1) (ص نسبی) منسوب به زوزن باشد (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (انساب سمعانی) (ناظم الاطباء) منسوب به زوزن از مردم زوزن (فرهنگ فارسی معین) رجوع به زوزن و مادهء بعد شود ( 1) - به فتح ثالث بر وزن سوزنی (برهان).
زوزنی
[زو زَ] (اِخ) رجوع به ابوسهل محمد بن حسن زوزنی شود.
زوزنی
[زو زَ] (اِخ) رجوع به ابوعبدالله حسین بن احمد در همین لغت نامه و معجم المطبوعات و فهرست کتابخانهء مسجد سپهسالار ج 2 ص 282 و 285 شود.
زوزنی
529 و حبیب - [زو زَ] (اِخ) رجوع به ابوالقاسم شجاع الدین زوزنی در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ سعید نفیسی صص 528 السیر چ خیام ج 2 ص 654 شود.
زوزنی
که « حماسه الظرفا » [زو زَ] (اِخ) ابومحمد عبدالکافی او راست: حماسه الظرفا عوفی آرد: و شهید را شعر تازیست و در کتاب ( ابومحمد عبدالکافی زوزنی تألیف کرده است این سه بیت از منشآت او آورده است (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 243.
زوزنی
[زو زَ] (اِخ) احمدبن محمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمرو (وفات 347 ه ق) وی فقیه بمذهب ابوحنیفه بود او سالها در باب عذره سکونت داشت و سپس به زوزن رفت و هم بدانجا درگذشت (فرهنگ فارسی معین).
