جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زل: (تعداد کل: 5)
زل
[زِ] (اِ) گوسفند بی دنبه و آن نوعی از گوسفند است که در ایران نبود و به تازگی معدودی آورده اند و گوسفندان سواحل مازندران از جنس زل است (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و دویست و هشتاد هزار گوسفند از و زل خاص او در دست چوپانان (تاریخ طبرستان).
زل
[زِل ل] (اِ) آفتاب زل؛ آفتابی سخت گرم و بی ابر: در زل آفتاب؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زل
[زَل ل] (ع مص) بلغزیدن قوم (تاج المصادر بیهقی) لغزیدن (ترجمان القرآن) (دهار) لغزیدن در گل || لغزیدن در سخن و خطا کردن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) سپری شدن عمر (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
زل
[زُل ل] (ع ص) لغزان یقال: مقام زل؛ جای لغزان و کذا زحلوفه زل؛ جای لغزیدن لغزان (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زل
Zele - ( [زِ] (اِخ)( 1) شهری در بلژیک (فلاندر شرقی) و بر کنار اسکو( 2) واقع است و 14500 تن سکنه دارد (از لاروس) ( 1 (2) - Escaut.