[زِ] (ص مرکب) زشت رو بدروی بدشکل (از ناظم الاطباء) آنکه دارای چهرهء زشت باشد زشت صورت (از فرهنگ فارسی معین) قَمهَد دَمامَه طِنفِس مُشَوَّه دَمیم زَکازِک (منتهی الارب) : بدو گفت سیندخت کای زشت روی سخن بشنو و پاسخش را بگویفردوسی زآنکه با زشت روی دیبه و خز گرچه...