جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زجر: (تعداد کل: 6)
زجر
[زَ] (ع مص) بازداشتن و منع کردن (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) باز داشتن کسی را و نهی کردن (آنندراج) (فرهنگ نظام) از کاری باز کردن (المصادر زوزنی ص 22 ) (دهار) منع نهی و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیلهء بانگ زدن است (از متن اللغه)...
زجر
[زَ] (از ع، مص) در اصل بمعنی بازداشتن است لیکن در محاورهء فارسیان بمعنی لازم که ضرب و سرزنش باشد مستعمل است (غیاث اللغات) ایذا و اذیت و ضرب و شکنجه و کتک (ناظم الاطباء) آزار و اذیت و این معنی مخصوص فارسی است (فرهنگ نظام) : درشود بی زخم...
زجر
[زَ] (ع اِ) نوعی از ماهی بزرگ و آنرا زَجَر نیز گویند ج، زجور (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) زجر بسکون و فتح جیم نوعی ماهی بزرگ است که دارای فلسهای خرد است ابن درید گوید، گمان نکنم این کلمه عربی باشد (از متن...
زجر
[زَ جَ] (ع اِ) لغتی است در زَجْر (نوعی ماهی) رجوع به زَجْر شود.
زجر
[زَ] (اِخ) ابن حصن مکنی به ابومفرج تابعی، از راویان حدیث است رجوع به ابوالمفرج شود.